كودك نجوا كرد : خدايا با من حرف بزن .
مرغ دريايي اواز خواند . كودك نشنيد.
سپس كودك فرياد زد : خدايا با من حرف بزن.
رعد در اسمان پيچيد اما كودك گوش نداد.
كودك نگاهي به اطرافش انداخت و گفت:خدايا بگذار ببينمت.
ستاره اي درخشيد ولي كودك توجه نكرد.
كودك فرياد زد:خدايا به من معجزه اي نشان بده .
ويك زندگي متولد شد. اما كودك نفهميد.
كودك با نااميدي گريست.
خدايا با من در ارتباط باش . بگذار بدانم اينجايي .
بنا براين خدا پائين امد وكودك را لمس كرد .
ولي كودك پروانه را كنار زد و رفت .
:: ??????? ?????:
جملاتی درباره خدا ,
,
:: ????????:
خدا بامن حرف بزن ,
|
?????? ???? : 2
|
????? ????????????? : 2
|
????? ?????? : 2